بیژن حکمت
کوشنده و پژوهشگر سیاسی
Bookmark and Share
بیژن حکمت
ماهنامه جمهوری خواهان ملی ایران" شماره 41
19 ژوئن 1991-29 خرداد 1970
انتخابات آزاد یا انقلاب سیاسی ؟

آقای ف. تابان عضو شورای مرکزی سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)، در مقاله ای زیرعنوان "جایگاه انتخابات آزاد در خط مشی ما" (کار ، دوره جدید، شماره 1،21 فروردین 1370) انتخابات آزاد را از یک مشی سیاسی به دیدگاهی عمومی فرو کاسته و در برابر آن مشی انقلاب سیاسی را برای استقرار دموکراسی در ایران پیش کشیده است. از دیدگاه او " راه استقرار دمکراسی در جامعه ما یک انقلاب سیاسی است که باید قدرت موجود را از میان بردارد. انتخابات آزاد یک مرحله از این انقلاب است، اما تقدم یا تاخر آن در پایان دادن به قدرت موجود، ثانوی است".
بررسی نوشته او ازین نظر حائز اهمیت است که نه تنها یکی از گرایش های " اکثریت" بلکه طرز فکر طیف گسترده تری را در مجموع اپوزیسیون باز می تابد. برسی انتقادات و مواضع ایجابی نگارنده می تواند سیاست انتخابات آزاد را از دیدگاه جمهوریخواهان ملی ایران روشن تر سازد و دستیابی به یک مشی مشترک سیاسی را تسهیل کند.
دیدگاه عمومی و مشی سیاسی
ف. تابان در آغاز مقاله خویش توضیح می دهد که از دیدگاه او پذیرش انتخابات آزاد از سوی سازمان شما نشانه تحولی اساسی در نگرش به قدرت سیاسی است. در نگرش پیشین شما " قدرت سیاسی یکبار و برای همیشه به طبقه کارگر و در واقع به حزب آن منتقل می گردید و پس از آن موضوع جابجایی قدرت و انتخابات دوباره حکومت منتفی می گردد و هر تلاشی در این راه - حتی به بیرحمانه ترین اشکال - سرکوب می شد". ولی در نگرش امروزین :"... توده های مردم باید بتوانند در شرایطی آزاد و دمکراتیک احزاب و یا شخصیت های سیاسی را برای رهبری جامعه در یک دوره معین برگزینند و طبیعی است که این انتخابات نمی تواند یک بار برای همیشه صورت بگیرد و شایستگی احزاب برای حکومت باید به تناوب در معرض قضاوت آزادانه مردم قرار گیرد. برگزاری پریودیک [ادواری] انتخابات آزاد بیانگر و تامین کننده اصل تناوب حکومت از طریق مسالمت آمیز و دموکراتیک است".
نگارنده سپس از آنچه پیش از این آمد نتیجه می گیرد که "... پذیرش انتخابات آزاد برای تعیین حکومت، در دیدگاه ما باید به معنی جدایی از تفکر سنتی در میان کمونیست ها در مورد موضوع کسب قدرت سیاسی و اعتقاد به پلورالیسم و چند حزبی، تناوب قدرت و جابجایی حکومت، اصل مسالمت و دمکراسی در این جابجایی و بالاخره مرجعیت مردم در انتخاب حکومت که پایه های اساسی دموکراسی در هر جامعه ای به شما می روند، محسوب می شود".
در پایان نخستین بخش مقاله تابان مجددا تاکید می کند " روشن است که انتخابات آزاد شیوه دمکراتیک انتخاب حکومت و تامین اصل مرجعیت مردم در یک جامعه دمکراتیک است و در جوامعی که استبداد بر آنان حاکم است نه می توان به انتظار تحقق آن نشست و نه می توان تنها با استفاده از ان به گذار از استبداد به دمکراسی دل بست."
بدینترتیب انتخابات آزاد تنها دیدگاهی همگانه را باز می تابد و یکی از قواعد مردم سالاری است که در اعلامیه جهانی حقوق بشر نیز بصراحت آمده است. اما درست بعلت همین عمومیت و همگانگی در"خط مشی سیاسی" شما جایگاه ویژه ای ندارد. هر چقدر این مطلب از نظر تحول دیدگاه سیاسی اکثریت مهم باشد باز برجسته کردن خواستی که تازه از آن بعنوان " شیوه انتخاب حکومت در یک جامعه دمکراتیک " یاد می شود اتخاذ سیاست مشخصی را امروز و اینجا باز نمی گوید. اتخاذ سیاست ناشی از برداشت ما از روند تحولات معینی در برش معینی است. آنچه بعنوان " شعار محوری"،" سیاست" یا " استراتژی" پیش می کشیم باید متناسب با دورنمای پیکار سیاسی در این برش باشد. مطابق استدلال ف. تابان اگر تحول بینش اکثریت نسبت به قدرت سیاسی در سال 1360 یا 65 نیز رخ داده بود، در آن سالها نیز شعار انتخابات آزاد می توانست پیش کشیده شود.
ما از جمله معترضه نگارنده که " در جامعه های استبدادی نمی توان در انتظار تحقق انتخابات آزاد نشست" چیزی نفهمیدیم و ربط آنرا با موضوع مورد بحث در نیافتیم. ولی وقتی می نویسد:" نمی توان تنها با استفاده از [ انتخابات آزاد] به گذار از استبداد به دموکراسی دل بست." ، این گریز بر خلاف تمام مقدمات نویسنده نشان می دهد که انتخابات آزاد تنها شیوه انتخاب حکومت در جامعه های دمکراتیک نیست بلکه شیوه گذار از حکومت آمرانه به دمکراسی نیز هست!
اختلاف نظر کسانی که انتخابات آزاد را بعنوان سیاست و استراتژی می پذیرند با کسانی که طرفدار انقلاب سیاسی و سرنگونی هستند ولی شعار انتخابات آزاد را نیز بنا بر ملاحظات " دیدگاهی" یا "تاکتیکی" به آن می افزایند درست در همینجاست. ما نه تنها شکل مسالمت آمیز مبارزه را در برابر اشکال قهر آمیز و براندازانه قرار می دهیم بلکه هدف مبارزه را نیز گذار به مردم سالاری از طریق انتخابات آزاد می دانیم. یعنی ما از میان امکانات و احتمالات متفاوتی که برای گذار به مردم سالاری وجود دارد یکی را عمده می کنیم و تمام کوشش مان را بکار می بریم تا این " امکان" به واقعیت تبدیل شود.
انتقاد های بی نام و نشان
در قسمت بعدی مقاله ،ف.تابان به نقد دیدگاه معینی در مورد انتخابات آزاد می پردازد و می کوشد از اینطریق تفاوت بینش خود را آشکار سازد. متاسفانه نقد او مستند نیست. نه از گرایش سیاسی مشخصی نام می برد و نه ماخذی برای مطالب مورد نقد بدست می دهد. این شیوه، پاسخگویی به انتقادات و اصولا گفتگوی دمکراتیک را دشوار می سازد.
می نویسد:" برخی از ... نیروهای ( اپوزیسیون) مصرند که تمام مبارزه علیه استبداد حاکم را در همین شعار خلاصه کنند و ازین زاویه تقابل نادرستی میان انتخابات آزاد و کوشش برای پایان دادن به حکومت جمهوری اسلامی بوجود آورده اند.."
طبیعتا اگر ما انتخابات آزاد را شیوه تعیین حکومت در جامعه های دمکراتیک بدانیم و نه شکل گذار به مردم سالاری هیچگونه تقابلی بین این دو شعار وجود ندارد. نخست باید حکومت را با انقلاب سیاسی سرنگون ساخت و با نیروهای براندازنده ( بدون انتخابات) یک حکومت موقت تشکیل داد. آنگاه باید امیدوار بود این دولت موقت - که نمی دانیم از چه نیرو هایی ترکیب شده است- انتخابات آزاد را برای تشکیل مجلس موسسان و پایه ریزی یک نظام سیاسی نوین برگزار کند. این الگوی کلاسیک خط مشی انقلاب سیاسی است. با این تفاوت که شورای مرکزی اکثریت بجای حکومت موقت و مجلس موسسان که مکمل منطقی شعار سرنگونی اند ، شعار انتخابات آزاد را قرار می دهد. با این استدلال که نگرش ما به قدرت سیاسی تغییر کرده است. در شرایط امروز ما شعار سرنگونی فاقد هر گونه وجه ایجابی است و فقط به وجه سالبه آن بسنده می شود. سرنگونی در عین حال سر افراختن و کنار گذاشتن حکومت، حکومت دیگری را بجای آن نهادن است. در برابر حکومت جمهوری اسلامی امروز کدامین بدیل یا آلترناتیو واقعی قرار دارد تا ما شعار رفتن یکی و آمدن دیگری را بدهیم؟ شعار سرنگونی بدون توجه به نیرویی که جایگزین حکومت کنونی می گردد فقط یک ماجراجویی سیاسی است. آیا تجربه انقلاب هنوز چشممان را نگشوده است؟ نیروهای چپ سنتی سالها شعار سرنگونی شاه را دادند و با این شعار تنها زمینه فرادستی حکومت آمرانه ای را فراهم آوردند که گرچه از پشتیبانی توده ای برخوردار بود ولی آزادی مخالفان را بر نمی تافت. زمانی که در نتیجه جو بین المللی و شروع مبارزات مردم، شاه آغاز به عقب نشینی کرد ما بدون توجه به نیروی جایگزین شعار سرنگونی را تکرار کردیم و به سهم خود مانع تحول دمکراتیک رژیم شدیم. اگر بجای سرنگونی از دولتهای وقت تشکیل مجلس موسسان را می خواستیم و شرکت برابر همه نیرو ها منجمله هواداران ریم سابق را در انتخابات می پذیرفتیم شاید نیروهای انحصار طلب اسلامی پیروز نمی شدند و یا باین آسانی پیروز نمی شدند. بهر حال منظور بازنگری تاریخ نیست.. منظور اینست که همگانه کردن شعار سرنگونی بدون توجه به نیرویی که می تواند واقعا و عملا قدرت را بدست بگیرد از واقع بینی سیاسی بدور است.
آقای ف.تابان می نویسد :" آنکه طرفدار پایان دادن به حکومت کنونی است نه تنها در این حکومت هیچگونه ظرفیت، لیاقت و شایستگی برای گشودن راه دمکراسی نمی بیند بلکه آنرا بزرگترین عامل استبداد... و سد راه هر گونه تحول دمکراتیک ... می داند". اگر این قضاوت دربست درست هم باشد ، ناقص است. باید آشکار گفت که در کدامین نیروی سیاسی جامعه و با چه پایگاهی این ظرفیت، لیاقت و شایستگی برای گشودن راه دمکراسی وجود دارد؟
در سلطنت طلبان ، مجاهدین ،چپ رادیکال و یا خود فدائیان خلق که در نیمراه تحول دمکراتیک خویشند؟ اکثر گرایش های اپوزیسیون در خارج از کشور هنوز همزیستی با یکدیگر را نیز فرا نگرفته اند چگونه می توان انتظار داشت که راهگشای همزیستی دمکراتیک همه مردم ایران باشند؟ زمینه اجتماعی ، سنت سیاسی، عناصر و گروه هایی که می توانند در صورت گشایش فضای سیاسی چنین نیروی شایسته ای را پدید آوردند بدون تردید وجود دارد، ولی پرسش اینست که از چه راهی و با کدامین شعارها می توان روند پیدایش یک گرایش سیاسی نیرومند آزادیخواه و مردم سالار را در ایران تسریع کرد؟ آن راه " انقلاب سیاسی " و آن شعار " سرنگونی" نیست. شعار سرنگونی و انقلاب سیاسی شعار مشترک اکثریت قریب به اتفاق اپوزیسیون در گذشته بوده است. با این شعار ها نمی توان گرایش مردم سالار را از گرایش های استبدادی متمایز ساخت و زمینه های فکری - سیاسی اتحاد برای دمکراسی را فراهم آورد.
مجموعه نیروهای سیاسی ایران امروز در حال تحول اند. تجربه انقلاب ایران و تغیرات عظیمی که در سطح جهانی پدید آمده همه عناصر سیاسی را تحت تاثیر قرار داده است و زمینه پذیرش قواعد مردم سالاری را برای نخستین بار در میان قشر وسیعی از روشنفکران بوجود آورده است. مسلما پیدایش زمینه تحول هنوز بمعنای تکوین آن نیست. گفتگو و مبارزه سیاسی، ضرورت های اجتماعی و بین المللی همه در این روند موثرند. سیاستی که آماج خود را تسریع چنین روندی قرار دهد، سیاست گفتگو برای رسیدن به معیار های مشترک را جایگزین سیاست حذف و طرد و آشتی ناپذیری می سازد و پیشاپیش امکان تحول هیچیک از گرایش های سیاسی جامعه را بعلت "سابقه" و "ماهیت" آن نفی نمی کند. من نمی دانم آقای تابان که خود از درون، روند تحول گرایش چپ سنتی و سیستم کمونیستی را می بیند و احساس می کند با کدام معیار و چرا حاضر نیست امکان چنین تحولی را در میان هواداران جمهوری اسلامی یا طرفداران سلطنت پهلوی پذیرا گردد؟ آیا اینجا نیز کمونیست ها " از سرشت ویژه " اند؟
ف.تابان می نویسد : " انتخابات آزاد... یا در خدمت سمت گیری مبنی بر استحاله رژیم خواهد بود یا در خدمت سمت گری مبنی بر برکناری آن از قدرت".
در نوشته تابان اغلب "رژیم"، "حکومت"، و " حاکمیت " مترادف هم بکار می روند. اینهمانی نظام سیاسی جامعه (رژیم، حاکمیت) با زمامداران و قدرت حاکمه (حکومت) خود بر بینشی استوار است که دستکم متعلق به دهه اخیر نیست. در شیلی رژیم پینوشه از بین رفته است ولی خود او هنوز بخش مهمی از قدرت را در دست دارد یا در آلبانی نظام تک حزبی دیگر موجود نیست ولی رامیز آلیا و حزب کار همچنان بر سر قدرتند. رژیم تونس و الجزایر بدرجات متفاوت متحول گردیده اند ولی قدرت حاکمه هنوز تغییر نکرده است.
در بینش گذشته حکومت حافظ نظام و نظام پایه حکومت بود. از انیرو نه تنها نمی شد همان حکام را در نظام دیگری حاکم تصور کرد بلکه در این پیوستگی، برداشتن زمامداران نخستین شرط تغییر نظام بود. حال در دنیای امروز اگر کسی گفت ما خواهان تغییر رژیم هستیم ولی این الزاما بمعنی تغییر حکومت نیست از دیدگاه سنتی بلافاصله به سازش با نظام و پذیرش جمهوری اسلامی متهم می شود.
ف. تابان می نویسد:" برخی از نیروها ... انتخابات آزاد را توجیهی برای عدم تعیین و بیان موضع خود نسبت به حکومت اسلامی قرار داده اند". من نمی دانم منظور از " رژیم"، "حکومت" و "حکومت اسلامی" باز حکومتگرانند یا منظور نظام سیاسی جامعه است. بگذار در هر دو فرض پاسخی عرضه کنیم. نخست ببینیم رابطه استراتژی انتخابات آزاد با نظام سیاسی جامعه و سیاست گرایش های مردم سالار کدامست.
اگر با وجود همین حکومتگران، انتخاباتی آزاد در ایران برگزار گردد و پیش شرط های ان یعنی بطور عمده آزادی احزاب و مطبوعات بر اساس برابری حقوقی مردم تامین شود این خود گام مهمی در تغییر نظام سیاسی جامعه است. آن جمهوری اسلامی که انتخابات آزاد را پذیرا گردد دیگر همان جمهوری اسلامی که شرکت در زندگی سیاسی جامعه را به دارندگان عقیده و بینش های معینی محدود می کند نیست.
دولت بدون اینکه قانون اساسی ر ا تغییر دهد "دو فاکتو" آزادی و برابری نامزد ها و رای دهندگان را می پذیرد. مخالفین نیز می پذیرند از راههای دمکراتیک و قانونی برای تغییر نظام سیاسی جامعه مبارزه کنند. یعنی قوانین موجود را - هر چقدر هم که نا حق باشند- تا زمانی که راه قانونی تغییر آن وجود دارد به رسمیت بشناسند. در چنین شرایطی اولا در عمل نظام سیاسی آغاز به تغییر کرده و ثانیا راه پیکار برای تغییرات آینده گشوده شده است. بنابراین شعار انتخابات آزاد خود مستلزم تغییر دو فاکتو رژیم است.
ثانیا نیروهای مردم سالار برای نهادینه کردن دمکراسی در جامعه پیکار می کنند و هدف نهایی خود را پنهان نمی سازند. هدف جمهوریخواهان ملی استقرار جمهوری ایران است که بر حقوق برابر مردم و جدایی نظام سیاسی از دین و ایدئولوژی مبتنی است.
در نتیجه تا جایی که به نظام سیاسی جامعه باز می گردد، در مواضع ما کوچکترین ابهامی وجود ندارد. در مورد زمامداران کنونی نیز شعار انتخابات آزاد درست بمعنای آنست که مردم آزادانه دولت منتخب خود را بر گزینند. اگر در برابر نامزد های طرفدار جمهوری اسلامی نامزد های اپوزیسیون وجود نداشته باشند این انتخابات از معنا تهی می گردد. ما معتقدیم که گشایش فضای سیاسی جامعه و تحقق پیش شرط های انتخابات آزاد امکان پیدایش یک آلترناتیو واقعی را در برابر زمامداران کنونی بوجود می آورد.
اگر بنظر شما کسانی در اپوزسیون به بهانه انتخابات آزاد ار بیان مواضع خود نسبت به حکومت کنونی سرباز می زنند، از آنها نام ببرید و بخواهید تا دلایل خود را بیان کنند.
"استحاله"، انقلاب سیاسی یا انتخابات آزاد
واژه و مفهوم استحاله که نخستین بار مجاهدین آنرا با هدف های روشن سیاسی باب کردند زائیده دستگاه فکری آنان و پاسخگوی نیاز های تبلیغاتیِ مشیِ سرنگونی مسلحانه حکومت بود. در بینش آنان بین حق و باطل جایی وجود ندارد. ایمان و عمل صالح از هم گسست ناپذیرند و هر که با ما نیست بر ماست. این بینش که از بن با مردم سالاری ناسازگارست تا کنونی در میان حکومتگران نیز غالب بوده است و شاید بهمین دلیل واژه استحاله بآسانی از سوی آنان و ارگانهای تبلیغاتی شان- نظیر کیهان هوایی- پذیرفته شد. در طیف چپ، استنتاج سیاست های دولت و نیروهای سیاسی از ماهیت سیاستگزاران، دستکم به موقعیت اجتماعی - اقتصادی طبقات و روابط متقابل آنان باز می گشت. ولی در بینش مذهبی، عقیده و ایمان به ماهیت بر افراشته می شود. در زمینه سیاسی نیز تئوری "استحاله ناپذیر" زمامداران، امکان عقب نشینی حکومت را در برابر مبارزات مسالمت آمیز مردم، فشار های داخلی و خارجی باز می گفت و بدین ترتیب ضرورت مبارزه قهر آمیز را مسجل می کرد.
امروز که سیاست های سرنگونی قهر آمیز همه با شکست مواجه شده اند، تئوری "استحاله نا پذیری" نقشی جز این ندارد که علی الاصول هر کوششی را در زمینه تحول مسالمت آمیز پیشاپیش بی نتیجه اعلام کند و فقط شعار های افراطی را که بر آن اساس هیچ سیاستی نمی توان اتخاذ کرد، توجیه نماید.
ما با برداشتی که از ساختار جامعه، روانشناسی مردم و کیفیت نیروهای سیاسی اپوزیسیون داریم، معتقدیم که سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی از راه سیاست های براندازی و انقلاب سیاسی به استقرار مردم سالاری در ایران منجر نخواهد شد.
گرایش های مردم سالار در جامعه ما نو پا و بدون تجربه اند. گرایش های سنتی ملی و دمکراتیک تداوم سیاسی خود را آنچنان که باید حفظ نکرده اند و پیوندی با نسل جدید ندارند. پذیرش متقابل و اندیشه همزیستی گروههای متعارض و افکار متفاوت در میان مردم قوام نیافته است.
تشکل های سیاسی و مردم هر دو باید مراوده دمکراتیک با هم را فرا گیرند. سازمانهای سیاسی باید هم خود بیاموزند، تجربه اندوزند و هم مردم را با اصول و قواعد مردم سالاری در پیکار سیاسی و زندگی روزمره آشنا سازند. تحولات تدریجی و مسالمت آمیز زمینه آموزش و پرورش مردم و نیروهای سیاسی جامعه و پیوند ایندو را فراهم می آورد و احتمال تداوم و برپایی دمکراسی را افزایش می دهد. لنین می گفت در انقلاب طبقه کارگر یک شبه ره صد ساله می رود، امروز شاید طرفداران انقلاب سیاسی می پندارند در انقلاب، مردم همه برای استقرار نهاد های مردم سالار بمیدان خواهند آمد و نتیجه شورش و قیام - صرف نظر درجه خشونت آن- برپایی دمکراسی است. بازنگری تجربه انقلاب های گوناگون و بویژه انقلاب اسلامی باید دستکم خللی در این بینش پدید آورده باشد.
ما نه از نفی اخلاقی قهر و خشونت می آغازیم ، نه از شکست راههای قهر آمیز به مبارزه مسالمت آمیز می رسیم، از دیدگاه ما برپایی دمکراسی در ایران مستلزم پذیرش همزیستی نیرو های سیاسی در جامعه ایرانست و این مهم چز از طریق تحولات تدریجی و مسالمت آمیز حاصل نخواهد شد. ما انقلاب سیاسی و شوراندن مردن را هر چقدر هم بخت پیروزی آن بلند باشد نمی پذیریم. و اصولا پرسش را چنین طرح نمی کنیم که اگر امکان تحول و عقب نشینی در میان نیروهای حاکم وجود دارد پس باید بدنبال راههای مسالمت آمیز و قانونی گذار به مردم سالاری رفت و گرنه باید به انقلاب سیاسی و سرنگونی رژیم روی آورد. ما با تحلیلی که از جامعه خودمان و شرایط برپایی مردمسالاری داریم استراتژی انقلاب سیاسی را صرف نظر از احتمال پیروزی یا شکست آن رد می کنیم و معتفدیم باید آنقدر بر روش های مسالمت آمیز با دور نمای تحول قانونی پا فشرد تا بتدریج زمینه های پیروزی فکری و سیاسی آن در جامعه بوجود آید و در توازن نیروی معینی حکومت به عقب نشینی وادار گردد. تئوری متافیزیک "استحاله" می خواهد پیش از آنکه هنوز پیکاری سیاسی در جامعه با شرکت مردم در برابر حکومت در گرفته باشد، عدم امکان عقب نشینی و مصالحه حکومتگران را وسیله رادیکالیزه کردن آن پیکار برای سرنگون ساختن حکومت قرار دهد.
برگزیدن راه تحولات مسالمت آمیز ولی هنوز بمعنای آن نیست که در هر برشی زمینه و امکان تدوین استراتژی و تاکتیک های موثر سیاسی وجود دارد. گرایش های مردم سالار ممکن است مجبور باشند سالیان دراز فقط به تبلیع و ترویج دیدگاه خود بسنده کنند و تنها شعار ها و مطالباتی همگانه به پیش کشند.
استراتژی سیاسی زمانی می تواند با احتمال نسبی پیروزی طرح شود که تغییرات اجتماعی و سیاسی زمینه آنرا فراهم آورده باشد. بررسی روند های سیاسی در ایران آشکارا نشان می دهد که شکست سیاست گسترش خشونت آمیز انقلاب اسلامی، در گذشت آیت الله خمینی و توسعه فقر و فساد در جامعه مشروعیت کل نظام را حتی در میان طرفدارانش زیر پرسش کشیده است. کوشش های هاشمی رفسنجانی برای کسب مشروعیت نوین از طریق بازسازی اقتصادی، عادی سازی روابط خارجی،جلب متخصصین...، الزامات و پیامد هایی دارد که از یکسو اختلافات درونی رژیم را تشدید می کند و از سوی دیگر در زمینه آزادی های سیاسی و حکومت قانون، زمامداران را در موضع تدافعی قرار می دهد.
اگر بر این ملاحظات، فشار افکار عمومی بین المللی،سیاست های جدید دول بزرگ و تحول فکری بسیاری از کادر های رژیم را بیافزائیم به این نتیجه می رسیم که احتمال گشایش فضای سیاسی و در پی آن امکان مبارزات قانونی و دمکراتیک افزایش یافته است.
اتخاذ سیاستهای واقعبینانه از سوی اپوزیسیون مردم سالار می تواند به گشایش فضای سیاسی و ایجاد امکانات مبارزه مسالمت آمیز در ایران کمک کند. سیاست انتخابات آزاد بر این ارزیابی مبتنی است و هدف آن نه بر انداختن حکومت بلکه واداشتن آن به مصالحه است.
از آنجائی که در فرهنگ سیاسی ما مصالحه، سازش و معامله علی الاصول مردود و مذموم است چنین هدفی به مدارا و دست برداشتن از مبارزه تعبیر می شود. شما می نویسید " کسانی که به استحاله رژیم دل بسته اند" و بدینترتیب قضاوت درباره احساسات را جایگزین بحث سیاسی می کنید. دلبستن به اینکه حکومتگران تغییر خواهند کرد با مبارزه برای واداشتن حکومت به مصالحه دو امر متفاوت است. کسانی که دورنمایی برای یک مبارزه اصولی ولی با نرمش و انعطاف در برابر رژیم را نمی بینند در یکسو انقلاب یا انفعال را قرار می دهند و در سوی دیگر پشتیبانی از رفسنجانی را. دکتر امینی مدت ها پیش به طرفدارانش توصیه کرد که به ایران بازگردند و از هاشمی رفسنجانی حمایت کنند و شما معتقدید که باید مشی انقلاب سیاسی و سرنگونی حکومت را ادامه داد. در این میان بسیاری از فعالین سیاسی نیز منفعل شده اند یا بکار فرهنگی روی آورده اند.
ما با شعار انتخابات آزاد مبارزه سیاسی متمایز و متشکل گرایش های مردم سالار را محور کار خود قرار می دهیم و معتقدیم " امروز جو جهانی و تحول اوضاع داخلی ایران شرایطی را پدید آورده است که مبارزات همسوی مردم می تواند زمامداران را به مصالحه با خواست های حق طلبانه ملت وادار کند و راه را برای میثاق جدیدی میان مردم بگشاید"(از نامه سرگشاده جمهوریخواهان ملی ایران ، 4 اسفند 1368).
از دیدگاه ما " گفتگوی منطقی، کوشش برای تفاهم بر اساس موازین مردم سالارانه گر چه در گسترش اندیشه و رفتار دموکراتیک و زمینه سازی تغییرات سیاسی سهم مهمی دارد، ولی هرگز نمی تواند جایگزین پیکار سیاسی مردم گردد. شعار " انتخابات آزاد" زمانی واقعیت خواهد یافت که مبارزات مسالمت آمیز مردم، رژیم را زیر فشار قرار دهد و بخشی از گرایش های معتدل و واقع بین آن را به سازش با مطالبات آزادیخواهانه برانگیزد. بدون این مبارزات، حکومت در آینده ای پیش دیدنی تحول نخواهد یافت." (انتخابات آزاد و سیاست های عمومی جمهوریخواهان ملی ایران، مصوب شورای مرکزی ، پانزدهم دسامبر 1990).
پایان کلام
ما در این نوشته کوشیدیم با اساس دیدگاه ف. تابان برخورد کنیم. نکاتی که او در تایید مشی انقلاب سیاسی می آورد منجمله مقاومت نیروی مسلح- حتی اگر حکومت به انتخابات آزاد تن در دهد- و نگرش او به تجربه انتخابات آزاد در سایر کشور ها محتاج بررسی جداگانه ایست. شاید در آینده فرصتی برای ادامه گفتگو در این زمینه بدست آید.
 
استفاده از مطالب این سایت با ذکر مأخذ مجاز است