بیژن حکمت
بسیج - بازگوی دیدگاه کمونیسم انتقادی
شماره 4، تیرماه 1359
زمینه های اجتماعی گروگانگیری
(گروگان گیری و ضد امپریالیسم چپ)
بیش از شش ماه از اشغال سفارت آمریکا و گروگان گرفتن اعضای آن می گذرد. این حرکت سیاسی که اولین نتیجه آن استعفای دولت بازرگان بود به قطع روابط دیپلماتیک و محاصره اقتصادی و دخالت نظامی آمریکا در ایران انجامید.
امروز نقش واقعی گروگانگیری و توانهائی که این عمل هنوز در خود نهفته دارد- صرف نظر از اهداف و مقاصد مقدمین این حرکت و گروههائی که از ان حمایت کردند - در پرتو پیامد های آن آشکار تر می گردد. گروگانگیری اینک قوی ترین اهرم برای قطع رابطه ایران با بازار جهانی سرمایه داری و فراهم آورنده زمینه توجیه دخالت های سیاسی و نظامی امریکا در امور داخلی ملت ماست.
آنچه را که اما، شورای انقلاب و دولت نخواستند، بدست دولت آمریکاانجام گرفت و شعار اساسی چپ، یعنی قطع صدور نفت به آمریکا و گسستن روابط اقتصادی و سیاسی باان بدین طریق تحقق یافت. ادامه گروگانگیری، اروپا و ژاپن را نیز به قطع روابط واخواهد داشت و بدین ترتیب گام بلندی در قطع پیوند تولید اجتماعی ایران با ارگانهای ضروری آن که فراسوی مرز های کشورند برداشته می شود. بحث ما در این نوشته این نیست که این گامها تا کجا پیش خواهد رفت و احتمال واقعی گسست اقتصاد ایران از بازار جهانی سرمایه داری چقدر است بلکه پرسش اینست که از دیدگاه آگاه کارگری آیا باید در تحقق چنین امکانی کوشید یا نه ؟ در نتیجه آیا باید روی تعویض گروگانها با شاه سابق چون وسیله ای برای تسریع روند قطع پیوند با بازار جهانی پای فشرد؟
ما در اینجا به مسئله فراهم آوردن زمینه توجیه سیاست آمریکا نیز نمی پردازیم و فقط اشاره می کنیم که مسلما بدون گروگانگیری هم آمریکا دست از تجاوز علیه استقلال سیاسی ایران بر نمی داشت ولی بخصوص پس از جنگ ویتنام مردم آمریکا بسادگی دخالت سیاسی - نظامی دولت خود را در امور داخلی ایران نمی پذیرفتند. گروگانگیری نه تنها در آمریکا بلکه در اروپا و بسیاری کشور های دیگر نیز به مداخلات مشروعیت بخشید و امکان ماجراجوئی های بعدی این دولت را بوجود آورد تا جائی که مطابق نظر خواهی موسسه گالوپ در 25 آوریل 1980، هفتاد و یک درصد مردم امریکا موافق اقدام نظامی برای نجات جان گروگان ها هستند.
گروگانگیری در ایران بر زمینه اجتماعی مشخصی رخداد، زمینه ای که در آن سیاستهای استوار بر تهی دستان، اقشار نو پای کارگری و بخش مهمی از کسبه و خرده مولدین غلبه دارد. این گروهها که هنوز دارای جایگاه مستمر و مداومی در روابط اجتماعی تولید نیستند و یا خطر از دست رفتن این جایگاه هر لحظه تهدید شان می کند، امکان رهائی خود را در خود یعنی در پیوند های اجتماعیشان ندارند. کارگران نوپا هم هنوز به دریافت تعارض هائی که ناشی از موقعیت جدید شان در تولید است موفق نگردیده اند و با بینشی که در دو گروه دیگر مشترک است اغلب به میدان می آیند. از اینرو کنش مستقل سیاسی این گروهها عملا یا مخل باز تولید درستگی جامعه یعنی پیوند اندامواره جایگاه های اقتصادی، حقوقی و سیاسی است و یا وسیله پیشبرد سیاستهای استبدادی یکی از جناح های حاکم (حزب جمهوری اسلامی) قرار می گیرد. بر چنین زمینه ای است که گروگانگیری در جامعه به حرکتی اجتماعی بدل می گردد و جریان سیاسی استوار بر این زمینه را تجدید تولید می کند.
باز می گردیم به سویه اقتصادی مسئله و پیامد های آن می پرسیم آیا قطع پیوند با بازار جهانی سرمایه داری بسود کارگرانست؟ آیا قطع این روابط به تعالی شکل تولید کمک می کند؟ و بالاخره آیا گروگانگیری بزعم نشریه "راه کارگر" " فرصتی طلائی " برای رهائی از یوغ امپریالیسم بوجود آورده است ؟ بگذار این پرسشها را اجمالا بررسی کنیم.
قطع رابطه با بازار جهانی سرمایه داری بر کشورهای پیرامون یا زیر سلطه بر حسب درجه و شکل ادغام اقتصاد این کشور ها در آن بازار نتایج متفاوتی ببار می آورد، تا وقتی که در این کشور ها بافت سنتی تولید پا برجاست و رابطه خارجی آنها به صدور یک یا چند محصول که فراورده تولید صنعتی نیستند و ورود کالاهائی که وارد حیطه تولید نمی شوند و بیشتر با درآمد اقشار مرفه مبادله می گردند خلاصه می شود، گسستن آن از بازار جهانی تنها بخشی از اقتصاد آنها را با مشکل مواجه می سازد. حل مشکل نیز در سطح - تجرید اقتصادی - آسان است. کافیست که محصولات صادراتی در بازار " شرق" مبادله شود و بجای کالا های لوکس وسائل معیشتی و ابزار تولید برای برای پایه ریزی صنایع داخلی ابتیاع گردد. ولی هنگامیکه گسترش روابط کالائی و سرمایه داری در این کشور ها به درجه ای از رشد رسید که بافت سنتی تولید را از هم گسست و تولید را به تولیدی اجتماعی در سطح کشور بدل ساخت دیگر قطع رابطه با بازار جهانی تنها به اختلال بخشی از تولید خلاصه نمی شود و کل سیستم تولیدی را مختل می کند. بهمین جهت نیز محاصره اقتصادی حربه نیرومندی علیه انقلاب های ملی و کارگری در اینگونه کشور ها ست. لنین در دورنمای پیروزی انقلاب در ایتالیا و احتمال محاصره اقتصادی و مشکلات ناشی از آن می گفت که :" به نظر من ندیدن این مشکلات ساده لوحی و جنایت است." ( لنین کلیات به فرانسه، جلد 31- صفحه 401)
حال در ایران نیز گسترش و رشد روابط کالائی و سرمایه داری و ادغام اقتصاد کشور در بازار سرمایه داری به درجه ای رسیده است که گسستن از این بازار گسستن شیرازه تولید را بدنبال خواهد داشت. چه روابط سرمایه داری در ایران بر خلاف بینش رایج نمی توان به چند کارخانه مونتاژ و خدمات خلاصه کرد. گسترش روابط تولید سرمایه داری در هر صورتی که انجام گیرد به اجتماعی شدن تولید و پیوند رشته ها و بخشهای آن به یکدیگر منجر می گردد. روابط کالائی وقتی بر جامعه حاکم شد درست به این معنی است که کار یکی شرط تحقق کار دیگری می شود و جامعه کلیتی بهم پیوسته می شود. اشکال این بهم پیوستگی تغییری در این حکم نمی دهد. بند از بند گسیختگی اقتصاد ایران که در تئوریهای وابستگی مطرح می شود باین معنی نیست که بخشهای مختلف تولید بهم بیگانه اند بلکه مفهوم درست آن اینست که پیوند آنها به میانجی بازار جهانی بر قرار می گردد و بین بخش مولد وسائل تولید (ابزار و مواد خام) و بخش مولد وسائل معیشت آنچنان پیوندی که در اقتصاد ملی کشور های سرمایه داری پیشرفته تر بچشم می خورد وجود ندارد.
و گرنه سرمایه داری ایران هم مانند همه سرمایه داری ها کلیتی اندامواره یا ارگانیک را تشکیل می دهد که پیوند های ارزشی و فیزیکی (یعنی از دیدگاه ارزش مصرف کالاها) بخشهای مختلف آن رابهم متصل می کند و کل تولید و خدمات کالائی نیز در این سیستم ادغام شده است. اختلال در هر یک از بخشهای این سیستم باعث اختلال بخشهای دیگر می گردد که درجه و کمیت آن و نیز تاثیر کیفی آن بر زندگی کارگران وسایر مردم دقیقا قابل اندازه گیریست. ولی از انجا که بحث ما در مورد قطع رابطه با بازار جهانی سرمایه داری بطور کلی است در همین سطح تجرید نیز به استدلال خود ادامه می دهیم چه این انقطاع نه یک بخش بخصوص، که تمام تولید را یکباره در ظرف مدت کوتاهی - که طول آن بستگی به حجم انبار ها دارد- مختل خواهد کرد.
برای تصویر مطلب کافی است که گوشه ای از این پیوند ها را ذکر کنیم .
ورود مواد خام وسائل یدکی یا پیش ساخته شرط لازم تولید کارخانه ها و صنعت راه و ساختمان است. دستمزد کارگران این رشته ها شرط لازم جذب محصولات کارخانه ها و سایر واحد های تولیدی است که بر آورنده نیاز های معیشتی اکثریت مردمند. اگر یک آن فرض کنیم که روستا های ما قادرند بدون وسائل یدکی، تلنبه ها، گازوئیل، کود شیمیایی، وسائل حمل و نقل و غیره، مواد غذائی لازم را به شهر ها عرضه کنند، در شهر نیز باید تولید شود تا محصول آن - با یا بی میانجی بازار جهانی - با فرآورده های کشاورزی مبادله گردد و شهر بدون صنایعی که اکثرا مواد خام و وسائل یدکی آنها از خارج می آید چگونه قادر به تولید خواهد بود؟ از راه برگشت به خرده تولید پیشه وری؟ صرف نظر از مطلوب یا نا مطلوب بودن چنین بازگشتی آیا اصولا این امر امکان پذیر ست؟ آن نظام و فن آن در ایران فرو مرده است و تنها در پی فاجعه ای بزرگ می تواند در سطحی محدود و برای مردمی قلیل دوباره احیاء گردد. پس شهریان ناچار برای ادامه زندگی باید به قوه قهریه برای غصب اضافه محصول روستا ها بدل گردند.
تازه فرض بر این بود که روستا می تواند بدون محصولات شهر و در نتیجه بدون رابطه با بازار جهانی تولید کند و آنقدر تولید کند که علاوه بر نیاز های خود نیاز مردم شهرنشین را نیز بر آورد. اگر این فرض را که بطلان آن آشکار است کنار بگذاریم ابعاد نتایجی که با انقطاع از بازار جهانی سرمایه داری حاصل می شود روشنتر می گردد.
صورت بندی اقتصادی جامعه ما امروز با دوران مصدق که اکثریت مولدین را روستائیان تشکیل می دادند و تولید روستائی برای تغذیه شهر های کوچک آنروز کافی بود فرق اساسی کرده است. اگر در آن هنگام ما با جابجایی تدریجی جمعیت و جایگاه اجتماعی مولدین مواجه بودیم و صنعت از نفت و چند کارخانه نساجی فراتر نمی رفت اینک نه تنها در جریان انباشت سر آغازین سرمایه امکان تجدید تولید مولدین در روابط فنی اجتماعی سابق از میان رفته است بلکه سیستم تولیدی بغرنجی با میلیارد دلار ها سرمایه گذاری بوجود آمده است و توده عظیمی از مولدین در رابطه دستمزدی - یعنی از طریق مبادله نیروی کار خود با سرمایه امرار معاش می کنند. اگر در ان زمان می شد تز " اقتصاد بدون نفت" را چون گام بلا واسطه - و نه چون برنامه درازمدت- به پیش کشید و با تکیه به تولید داخلی در برابر محاصره اقتصادی مقاومت کرد امروز دیگر چنین امری امکان پذیر نیست. بازار سوسیالیستی که بسیاری چشم امید خود را به آن دوخته اند نیز نمی تواند یکباره جانشین بازار سرمایه داری گردد. چه فن تولید، ابزار و تکنولوژی شرق پاسخگوی نیاز تولید ما که اساسا بر تکنولوژی غرب مبتنی است نمی باشد. انقطاع از بازار سرمایه داری و گرایش به ادغام اقتصاد ایران در بازار سوسیالیستی صرف نظر از شکل اجتماعی تولید، کم و بیش به معنای انصراف از ظرفیت تولید صنعتی موجود است.
تقسیم کار جهانی امروز و جایگاه ما در آن خود دستامده و شکل رشد نیروی مولد در سطح جهانیست . می توان در این تقسیم کار جایگاه خود را تا آنجا که تحمیلی و نتیجه سلطه سیاسی دولتهای بزرگ سرمایه داری و استبداد محمد رضا شاهی است تغییر داد و جایگاه مناسبتری به دست آورد ولی شکل اقتصاد ما در آینده هر چه باشد- با برنامه یا سرمایه داری - نفس تقسیم کار را نمی توان نفی کرد. وقتی دولتهای سوسیالیستی هنوز ناگزیر از برقراری روابط گسترده با بازار جهانی سرمایه داری هستند ما چرا باید خواب ادغام یک جانبه در بازار سوسیالیستی را ببینیم؟
حال بر فرض که ما این سمتگیری را بپذیریم و بگوئیم که با فروش نفت در بازار شرق صنایع جدیدی را یی ریزی خواهیم کرد. ولی باز چنین نیست که امروز فلان کارخانه غربی بخوابد و فردا جایش را یک کارخانه شرقی بگیرد، تمام سیستم برق، مخابرات، ترانسپورت، و وسائل ساختمان و کشاورزی بلافاصله تعویض شود. تمام این امور مستلزم زمانست و طی این زمان جامعه چگونه باید تولید کند؟ چنین راهی نه تنها بیکاری طولانی مولدین که تخریب دستگاه تولیدی موجود و تباهی میلیارد ها تومان ثروت ملی را در پی خواهد داشت. و اگر این راه به سرانجامی برسد تازه تولید صنعتی با دامنه ای به مراتب محدود تر و در وابستگی کامل به بازار شرق از سر گرفته خواهد شد.
اگر ما رهائی از "یوغ امپریالیسم" را به این معنی بگیریم مسلما شعار "قطع همه روابط اقتصادی با غرب " رهائی بخش است. گروگانگیری نیز " فرصتی طلائی" برای چنین رها شدنی فراهم آورده است. ازین دیدگاه چپ ایران می کوشد تا از این فرصت حداکثر استفاده را ببرد و اگر اختلافی هست بر سر نحوه بهره گیری از آنست. حزب توده امیدوار است که امام و رهبران مسلمان همان نقش کاسترو یا دست کم ناصر را ایفاء کنند وزیر فشار های اقتصادی به سمت ادغام ایران در بازار سوسیالیستی گام بردارند. ولی جریانهائی چون " راه کارگر " معتقد نیستند که رهبران مذهبی به چنین راهی خواهند رفت پس فشار های اقتصادی باعث می گردد تا چنین راهی زیر هژمونی نیروهای چپ پیموده شود. فدائیان و مجاهدین نیز بین این دو ارزیابی در نوسان هستند.
راه کارگر می نویسد که محاصره اقتصادی واقعی باعث آنچنان فشاری خواهد شد که توده های انقلابی ایران را یکسره به مبارزه مرگ و زندگی خواهد کشید و از این طریق زمینه رشد نیرو های کمونیست و انقلابی را فراهم (خواهد) آورد " ( راه کارگر، شماره 20).
نتیجه این ارزیابی ها اینست که فشار اقتصادی در هر حال دارای نتایج مثبتی است و اگر امپریالیسم پس از تجربه گوبا در اعمال آن محتاط است باید آنرا برنگیخت. بنابراین اگر در قرن اخیر جنبشهای کارگری و ملی پس از پیروزی ( روسیه ،کوبا...) و با در نیمراه پیروزی ( ایرانِ مصدق و شیلیِ آلنده) با محاصره اقتصادی امپریالیسم مواجه می گشتند و شکستن حلقه محاصره هدف نیرو های انقلابی قرار می گرفت، در ایران امروز گرایشهای چپ خواهان قطع هر نوع پیوندی با بازار سرمایه داری هستند و امیدوارند با ادامه گروگانگیری کشور های سرمایه داری بزرگ را به محاصره ای جدی وادار سازند.
اگر کارگران روسیه و کوبا برای شکستن محاصره اقتصادی دول سرمایه داری در جلب همبستگی کارگران این کشور ها می کوشیدند، چپ ایران بجای آنکه روشی اتخاذ کند تا کارگران آمریکائی، اروپائی، ژاپنی با فشار های اقتصادی سرمایه داران و دولتهای شان (توقیف ذخائر ارزی و سرمایه ها، حذف معاملات اعتباری، افزایش بیمه حمل و نقل و غیره ) به مقابله برخیزند، با سیاستی همگام می شود که موجب می شود تا این کارگران نه تنها فشارهای اقتصادی را تایید کنند بلکه در مواردی هم - چون امتناع از بارگیری و حمل کالا به سوی ایران - عملا از سیاست بورژوازی خویش پیشی گیرند.
وجه مشترک همه این گرایشهای چپ اینست که می خواهند فراسر رشد و انکشاف مبارزه طبقاتی کارگران از هر بیراه های که شده به " بهشت موعود " خود برسند. اگر کارگران هنوز گرایش مستقل و متمایزی را در جامعه تشکیل نمی دهند، اگر آنها هنوز چون طبقه ای انقلابی برای تغییر روابط اجتماعی به میدان نیامده اند چه باک، بگذار تا با محاصره اقتصادی بقای واحد های تولیدی و تنها وسیله معیشت کارگران به خطر افتد آنگاه آنان چون تنها راه ادامه کار مزدوری بر اقتصاد دولتی در حیطه تولید شرق گردن خواهند نهاد. این ادامه همان طرز فکریست که انقلاب کارگری را تنها محصول بحران، بیکاری، و هرج و مرج می داند و بدیده نمی گیرد که چنین بحرانهائی در تاریخ بیش از آنکه زمینه انقلاب باشند زمینه بروز فاشیسم و سرکوب جنبش کارگری بوده اند. بویژه در کشوری که طبقه کارگر مستقل و متحدی پیش از بحران وجود ندارد تا در حین آن بتواند اکثریت مردم را به گرد خود فراهم آورد و از جامعه سرمایه داری فرا تر رود. بحران و بیکاری زمینه مساعدی برای پیدایش جنبش متمایز کارگری نیست.
طرز فکری که برای برچیدن روابط سرمایه داری از اختلال یا محو شرایط مادی ان آغاز می کند تا جائی که با کارگران مرتبط است واپسماندگی خود جنبش کارگری را باز می تابد و کارگران تا جائی که در این جنبش سهیم اند از دیدگاه وضع پیشین خود به مسائل امروز شان می نگرند. مسلما در تاریخ جنبش این طبقه بروز چنین دیدگاهی اجتناب ناپذیر است. همانطور که خود کارگر از آسمان بزمین نمی افتد ،دیدگاه کارگری او هم فی البداهه با رفتن به کارخانه و مزد گرفتن پدید نمی آید. ولی این یک دیدگاه عقب مانده کارگریست که نمی تواند بر کل حنبش کارگران غالب گردد. این دیدگاه نه تمایز که وحدت طرز فکر کارگران را با خرده مولدین که مورد تهدید سرمایه بزرگ هستند باز می گوید.
گرایش غالب و صریحی که در حرکت کارگران از قیام بهمن تا کنون به چشم می خورد ،مبارزه باری بقاء و گردش واحد های تولیدیست. دست اندازی به مدیریت و فرماندهی سرمایه نیز آنجا که پیش آمده اساسا از همین گرایش سرچشمه می گیرد.اعتصاب و تحصن نیز غالبا برای تضمین گردش تولید و تداوم پرداخت دستمزد ها بوده است. اگر چپ یا هر جریان دیگری بنام مبارزه با امپریالیسم سیاست هائی را پیش بکشد که در جهت عکس این تمایل باشد بدون تردید دیر و یا زود در میان کارگران با شکست مواجه خواهد شد.
کارگران در صورتی سختیهای ناشی از انقطاع تولید را می پذیرند که این انقطاع وسیله یا نتیجه پیکار آنان باشد. گروگانگیری برای استرداد شاه سابق و نتایج آن چه رابطه ای با زندگی و پیکار کارگران دارد. استرداد شاه چه گرهی از معضلات آنها می گشاید تا سختی های ناشی از مبارزه برای آنرا پذیرا گردند؟ آیا کار و مسکن را افزایش خواهد داد یا آزادیهای سیاسی را تامین خواهد کرد؟ هیچکدام و گرایشهای چپ بخوبی می دانند که این "مبارزه ضد امپریالیستی " و عواقب آن یعنی محاصره اقتصادی و مداخله نظامی دستاویزی برای تحدید مبارزات کارگران می شود. ولی آنها با تایید گروگان گیری و شعار هائی نظیر "گروگانهای جاسوس فقط باید با شاه معدوم عوض شوند" ( راه کارگر، شماره 16) ، عملا تا جائی که در میان کارگران نفوذی دارند آنانرا به سمت رادیکالیسم برخی از جناح های مذهبی سوق می دهند. اگر این گرایشها می پندارند که بالاخره استرداد گروگانهای بدون پس گرفتن شاه مخلوع باعث " توهم زدائی " در میان کارگران خواهد شد سخت اشتباه می کنند. کارگران آنقدر ها در این زمینه دچار توهم نیستند . اگر در آغاز کار از روی احساسات به حق خود گروگانگیری را تائید کرده اند، امروزه به ویژه با روشن شدن عواقب آن خود خواهان پایان یافتن این ماجرا هستند. اگر فردا امام ، بنی صدر و یا مجلس بگویند که ما اینک با گروگانگیری جنایات شاه را در جهان افشاء کردیم و فلان امتیازات را هم گرفتیم و دیگر ادامه اینکار به مصلحت انقلاب و اقتصاد ما نیست ،مطمئن باشید که اکثریت کارگران آنانرا تایید خواهند کرد . شما باز خواهید گفت که مردم دچار توهم جدیدی شده اند. نه رفقا! این شمائید که دچار توهمید. توهم زدائی تنها بر زمینه پیکار واقعی کارگران امکان پذیرست و گروگانگیری پیکار کارگران نبود. شما اگر بخواهید بر پایه این توهم سیاست خود را ادامه بدهید به سهم خود به حل فاجعه آمیز مسئله گروگانها کمک خواهید کرد. از دیدگاه یک سیست آگاه کارگری با توجه به انقطاع عمل گروگانگیری از مبارزات کارگری و پیامد های آن بر زندگی و مبارزه کارگران و تاثیر منفی آن بر روند تمایز طبقاتی، اصل آزادی گروگانها ست و مسئله محاکمه حداکثر می تواند دور از عبارت پردازی و بر اساس مدارک شامل حال چند نفری گردد که مجری مداخلات آمریکا در امور داخلی ایران و ناقض حاکمیت سیاسی ملت بوده اند.
اگر نیرو های چپ مارکسیستی و مجاهدین از دیدگاه ادغام اقتصاد ایران در بازار سوسیالیستی سیاست قطع رابطه با بازار جهانی سرمایه داری را تعقیب می کنند ، جنبش مسلمانان مبارز دیدگاه واپسمانده تری دارد. هفته نامه امت ، ارگان این جنبش در عریضه سرگشاده ای به امام خمینی می نویسد:
" مسلما بعد اصلی مبارزه با آمریکا قطع وابستگیهای اقتصادی ، نظامی ، فرهنگی است. جایگزین کردن اروپا یا ژاپن بجای آمریکا بعنوان منبعی برای براه انداختن اقتصاد کشور تامین سلاح و قطعات یدکی علامت قطع وابستگی نیست - این راه انداختن ما را در اسارت بیگانه نگاه می دارد- تنها یک راه بسوی آزادی و استقلال وجود دارد و همان که شما رهبر انقلاب هم نشان دادید: قطع امید از دول استعماری و بسیج عمومی برای احیاء کشاورزی و صنعت ملی و عمران و آبادی.
ما در درجه اول به سه مایحتاج اصلی نیازمندیم. غذا، پوشاک و مسکن که هر سه را با کمک مردم در داخل می توان تامین کرد بشرطی که مالکان و سرمایه داران مزاحم از جلو راه مردم کنار گذاشته شوند." (امت،شماره 50، 13 فروردین 1359)
بدین ترتیب از دیدگاه مسلمانان مبارز باید در همه کارخانه ها را بست و شبکه برق و مخابرات و ترانسپورت را نیز تعطیل کرد، چه ما وقتی هنوز با کمک مردم در داخل قادر به تولید لنت ترمز پیکان نیستیم مسلما از همین طریق نخواهیم توانست ده هزار قطعات یدکی صنعت برق را که اخیرا به نمایش گذاشته بودند تولید کنیم و این نکته ای نیست که از چشم نویسندگان عریضه پنهان مانده باشد. آنها حوائجی را که به زعم ایشان می توان در داخل بر آورد به سه رقم فرو کاسته اند. کیفیت برآوردن حوائج نیز علی السویه است که اگر مسکن مرفه امروزی مد نظر باشد باز ابزار تولید آن و مواد خام و وسائل یدکی ضرورت پیدا می کند که همه صرفا در داخل فرآوردنی نیست. نویسندگان می پندارند که مواد غذائی را با چهارپایان به شهر ها حمل خواهند کرد و خانه ها را نیز بدون آب و برق و با خشت و گل خواهند ساخت ، بار آوری شگفت دستها از آلات ساختمانی مدرن پیشی خواهد گرفت و مردم را سریعتر صاحب مسکن خواهد کرد. این راهی است که صرف نظر از نیکخواهی و آگاهی "مسلمانان مبارز"، بار آوری اردوگاه های کار اجباری را جایگزین بار آوری کار با وسائل و فن پیشرفته خواهد کرد.
این نظرات چنان دور از واقعیت های امروزی است که گوئی از فراسوی تاریخ معاصر آمده است. چنان نابهنگام و نا همزمانست که انسان امروزی، انسان اینجهانی می بایست لبخند مهر آمیزی بر آن می زد و می گذشت اگر .. اگر فاجعه های تاریخی این قرن نبود، اگر نمی دانستیم که فاشیسم نیز از تضاد های نامعاصر در دوران معاصر برخاسته است، اگر کامبوج نبود، اگر این فاجعه ها و زمینه تکرار آن در ایران وجود نداشت، می شد تن زد، لب فرو بست و این برنامه را پندار چند روشنفکر خیالاتی نامید که عصیان کرده اند و رویای بازگشت به دورانی را دارند که انسان ها هنوز بند نافشان با طبیعت پاره نشده بود.
ولی جائی که زمینه تبدیل این خیالات به نیروی مادی وجود دارد و سایر گرایشهای چپ غیر مذهبی و مذهبی نیز به این اوهام دامن می زنند، آنجا دیگر سکوت جایز نیست. باید به کارگران واقعیت را آنچنان که هست گفت و با نشان دادن عواقب این برنامه آنانرا از تایید آن بازداشت.
برنامه ای که می خواهد روابط سرمایه داری را با تخریب شرایط مادی این شیوه تولید از میان بردارد مستلزم چنان قهر و استبدادیست که قهر شاهنشاهی برای استقرار سرمایه داری در برابر آن رو سفید خواهد شد. این برنامه بدون زور، بدون کشتار، بدون خالی کردن شهر ها و واداشتن ساکنانِ آن به کار اجباری در روستا متحقق نخواهد شد. تحقق این برنامه چون با ساختار اجتماعی پیشرفته ای مواجه است جز با جنگ داخلی و یک فاجعه اجتماعی امکان پذیر نیست . این سیاست در هر غالب فکری که عرضه شود ، نامی جز " پل پتیسم" بر آن نمی توان نهاد.