بیژن حکمت
سخنرانی در سمینار انجمن پژوهشگران
بهمن 1373
چپ در آینده ایران
درایران ما در دو دهه اخیر با دو گرایش چپ روبرو بوده ایم؛ چپ مارکسیست و چپ اسلامی که ویژگی هر دو مخالفت با سرمایه داری و برنامه اجتماعی شان دولتی کردن اقتصاد بود.
این دو گرایش از نظر پروژه ای که برای نظام سیاسی داشتند نیز دیدگاهشان از یک دولت استبدادی فراتر نمی رفت. یکی خواهان فرمانروایی پرولتاریا و یا دیکتاتوری خلق بود و دیگری به ولایت فقیه و یا استبداد متقین دل بسته بود. بررسی زمینه اجتماعی این دو گرایش، خاستگاه فرهنگی و نیز تمایز هایشان خارج از گفتار امروزست. ما این دو گرایش را تنها از زاویه برنامه اجتماعی و تحولاتی که در بینش و روش شان پدید آمده است به دیده می گیریم و می کوشیم با توجه به وضع واقعی جامعه و دگرگونی هایی که در جهان رخ داده است،دور نمایی از نقش و تاثیر آنها در آینده بدست آوریم. گرایش های چپ در ایران نه تنها بینشی جهان شمول داشتند و پروژه و \"رسالت\" خود را در بعد جهانی در می یافتند بلکه همبستگی جهانی کارگران یا امت اسلامی را بر همبستگی و مصالح ملی مرجح می شمردند. هر دو در گفتمان و کردارشان از چارچوب ملی فراتر می رفتند؛ یکی خود را به سوسیالیسم جهانی و اردو گاه های بزرگ و کوچک آن وابسته می دانست و دیگری خود را پیشگام و منادی حرکت جدید بر علیه \"سرمایه داری\"، \"امپریالیسم\" و \"استکبار جهانی\" می دید. از نظر فکری نیز چپ مارکسیستی مایه های تفکر خود را از فرهنگ سوسیالیستی در سطح جهان می گرفت و چپ اسلامی کاملا تحت تاثیر چپ مارکسیست بود و می کوشید این مایه ها را با اندیشه اسلامی بیامیزد و یا در پرتو آن اسلام را بشیوه نوینی تفسیر کند. به این اعتبار بررسی تداوم و تحول این جریان ها در ایران نمی تواند جدا از متن یا زمینه جهانی اش صورت گیرد.
گوهر برنامه چپ مارکسیست در ایران سازماندهی اقتصاد کشور بر اساس مالکیت عمومی یا دولتی بود. طبقه کارگر عامل تاریخی دگرگونی جامعه سرمایه داری و گذار به سوسیالیسم پنداشته می شد. چپ اسلامی نیز با همین برنامه،مفهوم \"مستضعفان\" را - که تصادفا با روند سازمانیابی طبقاتی جامعه خواناتر بود- بجای پرولتاریا و طبقه کارگر می گذاشت. همگرایی شگرفی که در آغاز انقلاب برای ملی کردن بانک ها وسرمایه های بزرگ پدید آمد از همین یگانگی زمینه فکری بر می خاست.
اینک در دنیا هم این برنامه سوسیالیستی با آخرین دگرگونی های احزاب چپ در اروپای غربی و فروپاشی \"سوسیالیسم واقعا موجود\" پایگاههای اساسی خود را از دست داده و هم اصولا تحولات ساختاری سرمایه داری و فروکش جنبش کارگری در غرب جایی برای اعتقاد به نقش طبقه کارگر چون عامل تاریخی گذار به سوسیالیسم باقی نگذاشته است.[1]
در اروپا، احزاب چپ کارگری هر کدام بتدریج پروژه تغییر انقلابی یا رفرمیستی جامعه سرمایه داری را رها کردند. تجربه برنامه مشترک حزب سوسیالیست و کمونیست فرانسه برای ملی کردن بانک ها و موسسات بزرگ تولیدی ، آخرین حرکت واقعی برای تحقق و سپس انصراف از چنین برنامه ای بود.
چپ امروز در کشور های پیشرفته بدیلی در برابر سرمایه درای نیست. هویت و تمایز آن از سویی در گذشته و پیوند های تاریخی آنست و از سوی دیگر به سیاستهای امروزیش باز می گردد.
گرایش های چپ در غرب نه تنها پیشگام مبارزه برای آزادی و دمکراسی، کاهش روزانه کار، بیمه های اجتماعی و گسترش آموزش و پرورش رایگان بودند، همانا خوش پنداری های جنبش های انقلابی و یا کوشش های قانونی کارگران را برای تغییر جامعه سرمایه داری باز می تافتند.
با پیکاری طولانی، در جامعه فرهنگ و نهاد هایی را پدید آوردند که همه ناظر بر همبستگی مزد بگیران در برابر سرمایه داران و مردم تنگدست و ضعیف در برابر توانمندان بود. احزاب چپ هر کدام بنوعی مهر خود را بر شکل گیری جامعه های مدرن امروزی زدند و ساختار و تعادل کنونی این جامعه ها نتیجه و برآیندی از پیکار های چپ و راست در گذشته ای نه چندان دورست. این گذشته و پیوند تاریخی احزاب چپ با بخش وسیعی از مزد بگیران بدون تردید یکی از زمینه های مهم تمایز و استمرار شان در غرب است.
امروز نیز گرایش های چپ با طرفدرای از تجدید توزیع درآمد بنفع لایه های کم درآمد جامعه، محدود کردن نقش بازار، دفاع از دست آورد های اجتماعی و حفظ و گسترش حقوق شهروندی که هر بار در سیاست های مشخصی برای حل مسائلی که در دستور روز جامعه قرار می گیرد تبلور می یابد، زمینه های تمایز خود را حفظ می کنند و باز می آفرینند.
مسلما هنوز در کشورهای پیشرفته سرمایه داری، سازمان ها و گرایش هایی وجود دارند که جهان را دست نخورده می پندارند و با برنامه سوسیالیستی خود چشم براه برخاستن جنبش کارگری هستند، ولی در سطح پیکار های اقتصادی و سیاسی، کردار واقعی مزد بگیران مدتهاست که دیگر یک جنبش طبقاتی برای الغای مالکیت خصوصی نیست و دورنمایش از رفرم در جامعه سرمایه داری و بر آوردن مطالبات صنفی و دمکراتیک فرا تر نمی مرود. ازینرو برنامه های گوناگون سوسیالیستی در این جامعه ها با جنبش و روند واقعی اجتماعی بیگانه اند وطبقه کارگر فقط به اعتبار پیشینه تاریخی، عامل تحقق چنین برنامه هایی پنداشته می شود.
تفاوت مارکس و دیگر سوسیالیست های واقع گرا درست در این بود که برنامه سوسیالیستی را چون آئینی خود ساخته پیش نمی کشیدند و \"جهان به سازانی\" نبودند که طرح آینده را فقط در ذهن خود بریزند، بلکه برنامه شان را بیان نظری و سیاسی جنبش واقعی می دانستند. هر چند یکی از نقاط ضعف تئوری مارکس همین پیوند پرولتاریا با انقلاب سوسیالیستی بود.[2]
باری تحول جنبش کارگری در غرب و فروپاشی شوروی ناگزیر بر گرایش های چپ در کشور های جنوب نیز تاثیر خود را می گذارد. این تاثیر بصورت نفی دیکتاتوری پرولتاریا، حکومت تک حزبی و پذیرش دمکراسی بروز میکند. امروز با جهان شمول شدن ارزش های دمکراتیک، احزاب چپ در کشور های عقب مانده تر سرمایه داری نیز حتی اگر برخی، هنوز از سازماندهی اقتصاد بر پایه مالکیت عمومی طرفداری می کنند، تصور خود را نسبت به \"دولت سوسیالیستی\" تغییر داده اند و دستکم در برنامه، پلورالیسم و حقوق اساسی را پذیرا گشته اند. در زمینه برنامه اقتصادی یا تحول اجتماعی هم این تاثیر به دو شکل بروز می کند: برخی از سازمان ها و احزاب چپ تحول سوسیالیستی جامعه را از برنامه خود کنار می گذارند و آشکارا دیدگاهی سوسیال دمکراتیک بر می گزینند. برخی نیز با حفظ برنامه سوسیالیستی، تحقق آنرا به آینده ای دور وامی گذارند و عملا سیاست هایشان به سیاست های رفرمیست و سوسیال دمکرات نزدیک می شود.
ولی این احزاب حتی در کشور هایی که دمکراسی وجود دارد و چپ از آزادی کامل فعالیت سیاسی بر خوردار است، هنوز به آن درجه از پختگی نرسیده اند که بتوانند در برابر سیاست های لیبرال بدیل های جامعی ارائه دهند. \"راه کارگر\" چندی پیش گزارشی از یک گردهمایی احزاب چپ آمریکای لاتین در ژوئیه 1993 در هاوانا منتشر کرده بود که در آن بیش از هر چیز از \"فقدان\" و \"ضرورت\" چنین برنامه ای سخن می رفت.[3]
این احزاب از یک طرف می پذیرند که \"ساختمان سوسیالیسم\" در دستور روز نیست، یعنی آشکارا دیدگاه خود را به تغییر و رفرم در جامعه سرمایه داری محدود می سازند و از طرف دیگر اذعان می کنند که به نوعی \"فلج استراتژیک\" دچارند و در برابر گرایش های لیبرال، برنامه و آلترناتیوی ندارند و دیدگاهشان از بینش سنتی احزاب سوسیال دمکرات مبنی بر تجدید توزیع درآمد ملی و تحدید مکانیسم های بازار بوسیله دولت اجتماعی - که در برنامه جمهوری خواهان ملی ایران نیز آمده است- فراتر نمی رود.
در ایران تحول چپ در شرایطی صورت می گیرد که استبداد مذهبی بر کشور حاکم است و اقتصاد دولتی خیلی سریعتر از کشور های دیگر جنوب - به عللی که خارج از بحث امروز ماست- عدم کارایی خود را نشان داده است. در پیش گرفتن سیاست های متناقضی که شرایط تحقق و پیروزی هیچکدام در ایران موجود نیست، روزبروز وضع اقتصادی کشور را آشفته تر می سازد و فقر وفساد را در جامعه گسترش می دهد. در چنین وضعی عجیب نیست اگر امروز می بینیم که در برابر موج خصوصی سازی اقتصاد دولتی واکنشی اصولی نشان داده نمی شود و اگر گفتگویی هست بر سر چگونگی یا کم و کیف این روند است. اقعیت اینست که نه دستگاه دولت مذهبی قادر به اداره و پیشبرد اقتصاد کشور است و نه شرایط سیاسی و حقوقی سرمایه گذاری ورشد صنعتی در ایران وجود دارد. بر چنین زمینه ای بدشواری می توان پرسش یک سیاست لیبرال یا سوسیال دمکرات را برای بازسازی اقتصاد ایران پیش کشید. این امر نه تنها ناشی از وضع نابسامان امروزی است بلکه در عین حال از آنجا ناشی می شود که در ایران دولت چه در نظام پادشاهی و چه در جمهوری اسلامی همیشه نقش خود را در تجدید توزیع درآمد ملی حفظ کرده است. از آنجا که درآمد ملی و بودجه دولت اساسا به منابع نفت متکی است، تجدید توزیع هرگز به معنی انتقال درآمد بخشی از جامعه به بخش دیگر نیست. در نتیجه سیاست های اجتماعی دولت با مقاومت بخش دارا یا ثروتمند جامعه روبرو نمی شود و پروژه های نئولیبرال فاقد پایگاه اجتماعی درخورست. اختلافات حداکثر در مورد چگونگی توزیع درآمد نفت برای تولید و مصرف بروز می کند ولی در هر حال در چارچوب پذیرش دخالت اساسی دولت در هدایت اقتصاد و تجدید توزیع درآمد ملی باقی می ماند. از اینرو در برش کنونی صرف تکیه بر یک دیدگاه سوسیال دمکرات نمیتواند چپ را از گرایشهایی که خود را ادامه دهنده نهضت ملی ایران میدانند متمایز سازد. فزون بر این برخی گرایش های سنتی نهضت ملی، مانند حزب ایران، خود از آغاز پیدایش تحت تاثیر فکری سوسیال دمکراسی اروپایی بودند و یا چون جامعه سوسیالیست ها بعدا به آن گرایش یافتند.
در ایران تحول گرایش های چپ مارکسیست نخست تحولی دیدگاهی است که در پذیرش اولویت مصالح ملی، دمکراسی و حقوق و آزادی های اساسی متبلور می گردد. چپ ایران، حتی اگر تحول سوسیالیستی جامعه را در برنامه خود نگاه داشته باشد، پس از تجربه انقلاب ایران و تحولات جهانی واقع بین تر شده است و می داند که ساختمان سوسیالیسم در دستور روز نیست، آنهم در یک کشور - و در یک کشور عقب مانده!
در زمینه مشی سیاسی نیز، چپ دیدگاه سنتی \"انقلاب مداوم\" که پیکار دمکراتیک را با کسب قدرت و تغییر ساختار اقتصادی جامعه پیوند می داد، رها کرده است. باز گفت \" انترناسیونالیسم\" در برخی از برنامه های چپ هم، عملا، در شرایطی که اردوگاه سوسیالیستی فرو پاشیده است نمی تواند در سیاست های آنان تعارضی با مصالح ملی پدید آورد.
بدینجهت به جرات می توان گفت که امروز زمینه پیوند چپ با سنت های نهضت ملی ایران بوجود آمده است و ما، به احتمال قوی، در سازمانیابی سیاسی جامعه در آستانه هزاره جدید، شاهد پیدایش یک جریان نیرومند جمهرویخواه با تمایلات سوسیال - دمکرات خواهیم بود.
پذیرش دمکراسی و حقوق اساسی، پذیرش آزادی احزاب و تناوب در حکومت، حتی در ساختار سیاسی یک جامعه سوسیالیستی، بنیاد استبدادی بینش چپ را دگرگون ساخته است، مسلما مدتی طول خواهد کشید تا این پایه های نوین فکری در ابعاد مختلف و در سیاست های مشخص سازمان های چپ بازتایی متناسب بیابد، ولی گفتگو ها و مجادلاتی که در و بین سازمانهای چپ ایران وجود دارد همه نشانه تعمیق بینش دمکراتیک و حاشیه ای شدن طرز فکر سنتی است. شما در جلسه امروز نظریات چپ دمکرات یعنی «حزب دمکراتیک مردم ایران»، « سازمان فدائیان خلق» و تنی چند از فعالان جنبش چپ را شنیدید و یا خواهید شنید. من در اینجا دو مطلب را از راه کارگر و حزب کمونیست کارگری باز می گویم تا بر تحول دیدگاه چپ رادیکال نیز انگشت بگذارم و شما ببینید، چگونه بینش دمکراتیک نسبت به نظام سیاسی جامعه، نزد راه کارگر، برتری یافته و تا چه اندازه در مشی سیاسی حزب کمونیست از هیستری ضد لیبرال و \"جنگ خانگی\" بین سازمان های چپ - که هر نوع همکاری گسترده ای را برای استقرار دمکراسی نا ممکن می ساخت- فاصله گرفته شده است.
راه کارگر گر چه هنوز پایداری دمکراسی را در کشور های پیرامونی سرمایه داری در گرو گذار به سوسیالیسم می بیند، ولی تاکید می کند که:\" ما دمکراسی را همچون نردبانی نمی نگریم که برای دست یافتن به سوسیالیسم مورد بهره برداری قرار گیرد و بعد کنار گذاشته شود. از نظر ما دمکراسی وسوسیالیسم از هم جدایی نا پذیرند. صراحت موکد برنامه ما در این مورد برای مرزبندی روشن با \"الگوی سوسیالیسم موجود\" و همه آنهایی است که می خواهند نخست با حمایت توده مردم بقدرت برسند و سپس تحت عنوان مقابله با \"بورژوازی\" و \"ضد انقلاب\"، آزادی های اساسی و حق انتخاب همین مردم را از بین ببرند. از نظر ما همانطور که مردم حق دارند به سوسیالیسم رای بدهند، حق دارند علیه آن نیز رای بدهند و در نظام سوسیالیستی، آزادیهای سیاسی همه شهروندان باید محترم شمرده شود از جمله آزادی مخالفان سوسیالیسم.\"[4]
حزب کمونیست کارگری نیز گرچه شعار \"حکومت کارگری\" را حفظ کرده است ولی بر این نظر است که فرض یک روند متعارف جابجایی حکومت در ایران روز بروز نا محتمل تر می شود و ممکن است سیر فروپاشی جمهوری اسلامی به یک جنگ داخلی کشدار، اشغال خارجی و تجزیه کشور بیانجامد و با روشن بینی می پذیرد که تنها یک دولت غیر دینی و مدرن که وسیعترین حقوق مدنی و رفاهی را برسمیت بشناسد و چارچوب سیاسی و قانونی برای کشمکش نیروهای اجتماعی فراهم آورد، می تواند تضمینی علیه کابوسی باشد که جامعه و مردم ایران را تهدید می کند. حزب کمونیست بدرستی کمونیست های کارگری و چپ رفرمیست و لیبرال ها را در ایجاد چنین آلترناتیوی ذینفع می شمرد و تهدید واقعی را از جانب نیروها و احزابی می داند که ریشه در اقتصاد سرمایه داری امروز ایران ندارند.[5]
چپ ایران بیش از هر خانواده سیاسی دیگری دارای سنت سازماندهی و پیوستگی در کار سیاسی است. این ویژگی و تعلق خاطر کوشندگان چپ به کارگران و زحمتکشان جامعه، بدن تردید آنها را بسوی برپایی اتحادیه های کارگری و ایجاد کانون های دمکراتیک و دفاع از منافع صنفی و سیاسی کارگران و کارمندان، دانشجویان و استادان، نویسندگان و هنرمندان ... و لایه های گوناگون مزد بگیران سوق خواهد داد.
بیان معقول این منافع با توجه به امکانات واقعی جامعه و تبدیل آنها به برنامه و سازمان دورنمای گسترده ای در برابر چپ دمکراتیک ایران قرار می دهد. بخش مهمی از کارگران و زحمتکشان ایران که پس از 16 سال تجربه انقلاب اسلامی بتدریج از اوهام برقراری \"عدل و قسط\" بدست رهبری فرهمند، رها می گردند،زمینه پیوند اجتماعی چپ ایران هستند و چپ تنها در این پیوند هویت خویش را باز خواهد یافت. و گرنه امروز نه بازسازی یک وحدت تئوریک و ایدئولوژیک نا ممکن می تواند انسجام و تمایز چپ را حفظ کند و نه رادیکالیسم سیاسی می تواند جایگزیم سوسیالیسمی شود - که حتی اگر آنرا در برنامه حفظ کنیم- در آینده ای پیش دیدنی در دستور روز قرار نخواهد گرفت.[6]
پاره ای ناچیز از چپ مارکسیست که هنوز بینش و روش استبدادی را رها نکرده است می تواند در آینده با دستبرد زدن به \"قهر انقلابی\" زیر شعار های گوناگون و منجمله بنام دفاع از حقوق اقوام ایرانی، در روند گذار به دمکراسی اخلال کند و با ایجاد آشوب و اغتشاش، برآمدن یک \"پنجه آهنین\" را زمینه ساز گردد. این نکته درباره بخش مهمی از چپ مذهبی و بویژه سازمان مجاهدین خلق - که بررسی تفصیلی دیگر می طلبد- نیز صادق است.

چپ اسلامی

اگر چپ مارکسیست در گرایش های عمده خود آشکارا به دیدگاهی دمکراتیک رسیده، چپ مذهبی با وجود شکست های پی در پی ، هنوز بند ناف خود را از حکومت دینی نبریده است. پس از انتخابات مجلس چهارم این جناح عملا از صحنه سیاسی کشور کنار رفت. برخی از گرایش های آن به گرد روزنامه «سلام» فراهم آمدند و عده ای نیز اخیرا به تجدید سازمان \"مجاهیدن انقلاب اسلامی\" پرداخته اند و نشریه \" عصر ما\" را منتشر می سازند.

چپ اسلامی، در برابر برنامه اصلاحات اقتصادی دولت رفسنجانی، فاقد آلترناتیو و برنامه است وانتقاداتی که در راستای دفاع از منافع لایه های کم درآمد جامعه پیش می کشد هنوز ادامه نگرش آغازین انقلاب است که به سازماندهی تولید نمی اندیشید و می پنداشت پرسش اساسی توزیع ثروت است. این گرایش در طول حیات چندین ساله خود و با وجود تجاربی که در دستگاه دولت بدست آورد، نه توانست خود را بعنوان یک جریان سیاسی سازمان دهد و نه پیوند سازمان یافته ای با کارگران و زحمتکشان بر قرار سازد. پایه های \"دفتر تحکیم وحدت\" نیز که نیرومند ترین سازمان دانشجویی در جمهوری اسلامی بود بتدریج رو بزوال رفت. احوال بخشی از این چپ را شاید بتوان از زبان بهزاد نبوی بیان کرد که گفت \" فعلا بریده است\" یعنی برنامه و دور نمایی در میدان سیاسی ندارد.
بهزاد نبوی تجربه و نتایج سرمایه ستیزی آغازین انقلاب را چنین توصیف می کند: \"تصور انقلاب و انقلابیون این بود که چون نظام سرمایه داری خلاف اسلام است و نباید در مملکت حاکم باشد، بنابراین سرمایه های بزرگ باید از دست سرمایه داران خارج شود. قانونی تحت عنوان حفاظت و توسعه صنایع ایران به تصویب رسید... که بعدا در اصل 44 قانون اساسی بعنوان بخش دولتی صنعت مطرح شد...
... در نتیجه اجرای [این قانون] بورژوازی و سرمایه داری صنعتی کشور که بعد از سال 1340 شکل گرفته بود عملا منهدم شد و از بین رفت با این تصور که دیگر سرمایه داری بزرگ در کشور وجود نخواهد داشت. ولی چنین اتفاقی نیفتاد و تنها کارخانجات و واحد های تولیدی، ملی و مصادره شدند ولی سرمایه داری دلال، سرمایه تجاری ... نه تنها باقی ماند بلکه روز بروز قدرت بیشتری یافت ... اگر قرار باشد روزی بپذیریم که نظم سرمایه داری حاکم شود، باز هم بهتر است که سرمایه داری تولیدی بجای سرمایه داری دلال و واسطه قدرت یابد.\" [7]

ولی آن روز، گویا هنوز فرا نرسیده است و چپ اسلامی نه دیگر می تواند از اقتصاد دولتی دفاع کند و نه هنوز به شرایط سیاسی و حقوقی رشد سرمایه داری صنعتی اندیشیده است. حال، با وجود آنکه سیاست برقراری \"عدالت و قسط اسلامی\" به شکست انجامیده و در جامعه هرگز فاصله فقر و ثروت به اندازه امروز نبوده است، با وجود آنکه این چپ هیچ بدیلی در برابر سیاست های امروز ندارد، باز بر گسترش انقلاب، یعنی صدور این مدل ورشکسته، به خارج از مرز های ایران پا می فشرد. اگر برخی از عناصر جناح راست یا میانه اینک پرسش الویت مصالح ملی را در سیاست های نظام پبش می کشند و از این دیدگاه به روابط بین المللی جمهوری اسلامی می نگرند، جناح چپ هنوز پیشاهنگ ستیز با آمریکا و نگران منافع برون مرزی انقلاب است.

تنها نقطه تحول مثبتی که در دیدگاه این جناح به چشم می خورد همانا کوششی است که بتدریج در زمینه دفاع از قانونمداری و حقوق و آزادی های بیان شده در قانون اساسی جمهوری اسلامی به چشم می خورد. اما این کوشش پر نوسان و نا پیگیر دستکم تا کنون، حاصل جمعبندی این تجربه شانزده ساله و رسیدن به نقطه نظر های جدید نبوده است بلکه فشار های جناح راست و بهم خوردن توازن نیرو باعث شده است که چپ اسلامی برای حفظ موجودیت سیاسی خود به قانون و حقوقی که در قانون اساسی پیش بینی شده است روی آورد. ولی بهر حال گفتاری که به قانون ارج می نهد و ضرورت رعایت حقوق اساسی مردم را پیش می کشد، طرز فکر و معیار هایی را در جامعه رواج می دهد که بر اساس آن نا پیگیری خود این جناح نیز آشکار می گردد و در تحول فکری آن تاثیر می گذارد.

اما بتازگی نشریه عصر ما، ارگان سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، در سومین شماره خود، بتاریخ 27 آبانماه 1373، مطلبی زیر عنوان \"مشارکت سیاسی و همگرایی ملی\" آورده است که می توان از آن بعنوان جمعبندی و دیدگاه نوینی نام برد. دراین سرمقاله یک دیدگاه مدرن درباره اداره جامعه های امروزی جایگزین دیدگاه سنتی شده است و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی بر اساس شناخت تجربی و عملی، و نه معیار های ایدئولوژیک و مکتبی، ضرورت حاکمیت قانون و مشارکت سیاسی را تبیین می کنند.
من نکته هایی از آنرا برای آگاهی شما می خوانم:
\" 1- جوامع بسیط و ساده از وحدت و انسجامی قدرتمند برخوردارند. عامل چنین انسجامی تقسیم بندی های تعریف شده گروههای اجتماعی، بر اساس سنت های مورد قبول و فقدان پیچیدگی امور است. در چنین جوامعی اختلافها هر چند اندک اما آشتی نا پذیر و خصمانه اند و در صورت بروز، جز با توسل به شیوه های خشونت آمیز حل نخواهد گشت.
2- با گسترش و پیچیده شدن جوامع، اختلاف دامن می گسترد و از میزان انسجام اولیه کاسته می شود. گسترش و پیچیدگی جوامع با پیدایش دولت-ملت ها همراه بوده است. ضرورت اقتدار و استحکام واحد ملی ایجاب کرده است تا اختلاف ها در درون واحد ملی علیرغم تنوع و تعدد فراوان به گونه ای مسالمت آمیز حل وفصل شود. در این جوامع سقف و شدت تنازع به ضرورت حفظ اقتدار و هویت ملی محدود می گردد و سیاست بعنوان شیوه حل مسالمت آمیز منازعه و اختلاف مورد پذیرش قرار می گیرد.
3- چنین ضرروتی، جستجو برای کشف اصولی را به منظور تخفیف و تحدید اختلاف ها از یکسو و حل مسالمت آمیز آنها از سوی دیگر، امری اجتناب ناپذیر ساخته است. حاکمیت قانون، مشارکت مردم در ساخت سیاسی، حق دخالت در تعیین سرنوشت و آزادی سیاسی، اصولی هستند که در پاسخ به چنین ضرورت هایی مطرح شده اند. اما ترجمه عملی و میدانی این اصول نیازمند ساز و کار هایی است که به صورت احزاب، شوراها، انتخابات، پارلمان و ... تجلی یافته اند. \"

حال اگر این حرکت \"دولت مستعجل\" نباشد، می تواند بخشی از چپ اسلامی را که سرخورده و سر در گم است بر بنیاد هایی نو متشکل سازد و بر روند سازمانیابی سیاسی جامعه تاثیری مثبت بگذارد.
خلاصه آنکه چپ اسلامی که روزی «روحانیون مبارز» و موسوی ها و نبوی ها سخنگویانش بودند، امروز تجزیه شده و ما در سال های آینده شاهد سازمانیابی مجدد آن خواهیم بود. بدون تردید کوشش های نظری برخی از علما و روشنفکران مسلمان نظیر حجت الاسلام خاتمی، مجتهد شبستری، کدیور یا عبدالکریم سروش در تحول این طیف موثر خواهد بود و هر چه فضای بحث و گفتگوی آزاد در جامعه گشوده تر شود، این دگرگگونی سریعتر رخ خواهد داد. این دیدگاه مدرن چپ اسلامی بسختی خواهد توانست میان توده تهی دست و مستضعفان گسسته از تولید، جایی بیابد و این گرایش مجبور است برای پیکر یابی اجتماعی خود به طبقات اصلی جامعه رو آورد و خود را از جناحی که محتشمی ها نمایندگی می کنند، اساسا جدا سازد.
این روند را باید در سیر فکری و موضع گیری های سیاسی اش دنبال کرد تا بتوان تصویر دقیق تری از دگرگونی های آن در آستانه سال 2000 بدست آورد.


پانویس ها
Andre Gorz\" Adieu au Proletariat, Paris, Galilee, 1980 -1
این کتاب به ترجمه آقای مصطفی رحیمی در ایران انتشار یافته است.
همچنین نگاه کنید به :
Alain Touraine: Le Mouvement Ouvrier, Paris, Fayard, 1984
F. Bon et Brunier : Classe ouvriere et revolution, Paris, Seuil - 2
3 - راه کارگر ، ارگان سازمان کارگران انقلابی ایران ،شماره 10 ، آبان 1372
4- راه کارگر ، شماره 100 ، آبانماه 1371 ، «درباره مشخصات اساسی دولت آلترناتیو\"
5- انترناسیونال ، شماره 15 ، شهریور 1372 ، «چرا دولت مجاهدین نا ممکن است؟\".
6- د رنقد عدالت اجتماعی بعنوان معیار تمایز، نگاه کنید به: امیر حسین گنج بخش ، در بدر در پی هویت چپ! ،
ماهنامه جمهوری خواهان ملی ایران ، شماره 52 ، شهریور 1372
7- روزنامه سلام ، 22 شهریور 1373